جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عربی: (تعداد کل: 15)
عربی
[عَ رَ بی ی] (ص نسبی) منسوب به عرب. از عرب. عرب عربی، ای بین العروبه و العروبیه. (منتهی الارب). کسی که نسبت صحیح دارد در عرب هرچند که به شهر آرام گیرد. رجوع به عرب شود.
-یاء عربی؛ یاء معروف، مقابل یاء فارسی، یاء مجهول. (یادداشت مؤلف).
|| زبان عرب. (یادداشت...
-یاء عربی؛ یاء معروف، مقابل یاء فارسی، یاء مجهول. (یادداشت مؤلف).
|| زبان عرب. (یادداشت...
عربی
[عَ رَ] (اِخ) نبی عربی. محمد رسول الله (ص) و فی الحدیث «لاتنقشوا فی خواتیمکم عربیا» یعنی در نگین خود نقش لفظ محمد رسول الله کنده نکنید ... (منتهی الارب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) ابراهیم بن عربی کوفی. راوی است و اعمش از وی روایت کند. (اللباب فی تهذیب الانساب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) ابوحامد عربی بن یوسف بن محمد احمدی. فاضل و از مردم فاس مراکش بود. او راست: عقدالدرر، شرح نخبه الفکر، الطرفه. (از الاعلام زرکلی).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) ابوسلمه الزبیربن عربی البصری. وی از ابن عمر روایت دارد و حمادبن زید و معمر ازو روایت کنند. (اللباب فی تهذیب الانساب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن علی بن محمدالعربی. از مردم سمنان و شیخ صوفیه بود. از ابوالقاسم قشیری سماع حدیث کرد و به سال 528 تا 527 درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) الدرقاوی. ابوعبدالله محمدالعربی احمدالحسینی نزیل قبیلهء از والیه. متوفی به سال 1329 ه . ق. از دانشمندان است. (معجم المطبوعات ج2).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) حسین بن عربی بصری راوی است. (از لباب الانساب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) عبدالله بن محمد بن سعیدبن عربی الطائفی، راوی است.
عربی
[عَ رَ] (اِخ) قاضی ابوبکر مالکی است. (منتهی الارب) (لباب الانساب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) محمد بن السائح الرباطی الشرقی العمری التیجانی از مردم قرن سیزدهم هجری است و او راست بغیه المستفید بشرح منیه المرید و آن شرحی است بر منیه المرید شیخ احمد تیجانی در تصوف. (معجم المطبوعات ج2).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) محمد بن عبدالله حاتمی طائی است. (منتهی الارب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) محمد الفاسی. رجوع به عربی ابوحامدبن یوسف ... و معجم المطبوعات شود.
عربی
[عَ رَ] (اِخ) یحیی بن حبیب بن عربی بصری از محدثان بود. از معتمر روایت دارد. عبدالرحمان بن مهدی و جز او از وی روایت کرده اند. (از اللباب).
عربی
[عَ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش خورموج شهرستان بوشهر، جلگه و گرمسیر 332 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج7).