جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عدن: (تعداد کل: 5)
عدن
[عَ] (ع مص) اقامت کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (قطرالمحیط). || همیشه بودن به جایی. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام). || نیرو دادن زمین را به سرگین؛ عدن الارض. (منتهی الارب). || تباه کردن درخت را به تبر و مانند آن؛ عدن الشجر. (از اقرب...
عدن
[عَ] (ع ص، اِ) جاودان. جاودانی. جنات عدن ای، اقامه. (ناظم الاطباء).
- بهشت عدن؛ بهشت اقامت. جنات عدن :
یکی چون بهشت عدن، یکی چون هوای دوست
یکی چون گلاب تلخ، یکی چون بت بهار.
فرخی.
بر دم طاوس خواهی کرد نقشی خوبتر
در بهشت عدن خواهی کشت شاخ نارون.
منوچهری.
اندرآمد نوبهاری چون مهی
چون بهشت عدن...
- بهشت عدن؛ بهشت اقامت. جنات عدن :
یکی چون بهشت عدن، یکی چون هوای دوست
یکی چون گلاب تلخ، یکی چون بت بهار.
فرخی.
بر دم طاوس خواهی کرد نقشی خوبتر
در بهشت عدن خواهی کشت شاخ نارون.
منوچهری.
اندرآمد نوبهاری چون مهی
چون بهشت عدن...
عدن
[عَ دَ] (ع اِ) گیاهی است. (اقرب الموارد).
عدن
[عَ] (اِخ) (به عبری نعمت دار) موضع آدم و مقر حوا قبل از سقوط. معلوم نیست که در کجا بوده است لکن دو نهر از نهرهای آن یعنی فرات و دجله مشهور است و بعضی برآنند که فیشون همان نهرهندی و جیحون همان رود نیل است. و اکثر رأی این...