جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عباسی: (تعداد کل: 11)
عباسی
[عَبْ با] (ص نسبی) منسوب به عباس. رجوع به عباس شود. || سرخ به کبودی مایل. || کنایت از رنگ سیاه است چرا که خلفای عباسی لباس سیاه را مقبول خود ساخته بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
عباسی
[عَبْ با] (اِ) واحد پول معادل چهارشاهی. دوصددینار. دوصنار. رجوع به صنار و صددینار شود.
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) بنی عباس یا آل عباس. رجوع به آل عباس شود.
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) در رجال لقب ابراهیم بن هاشم و هشام بن ابراهیم راشدی و جمعی دیگر است و نسبت بعضی ایشان به جد و بعضی دیگر به مکان و محل است. (از ریحانه الادب ج 3).
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) عبدالرحیم بن عبدالرحمان مصری قاهری اسلامبولی عبادی عباسی شافعی. از بزرگان علمای مصر است. وی در تفسیر و حدیث و ادب و تاریخ و اشعار عرب وحید عصر خود بود. از تألیفات اوست: شرح خزرجیه در علم عروض و شرح صحیح بخاری و شرح مقامات حریری و...
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) (996 - 1038 ه . ق.) علیرضا. از مشاهیر خطاطان و خوش نویسان رسمی دربار شاه عباس کبیر و از نقاشان و هنرمندان عصر خود بود. آثار هنری او گران بها و در موزه های بزرگ اروپا یافت میشود. وی در انواع خط ثلث و نسخ و...
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویهء فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص88).
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد شهرستان تبریز است، این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و دارای آب و هوای نسبتاً سرد و سالم است. راه شوسهء تهران و تبریز از این دهستان عبور میکند. آب آن از قنوات و رودخانه های کوچک...
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوهء شهرستان بوشهر. واقع در 16هزارگزی شمال خاور گناوه و سه هزارگزی شوسهء گناوه به گچساران. ناحیه ای است واقع در جلگه. هوای آن گرمسیر است و 340 تن سکنه دارد. آب آن از چاه تأمین میشود. محصولات آن غلات...
عباسی
[عَبْ با] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 48هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن معتدل است و 2 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه...