جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عادی: (تعداد کل: 3)
عادی
(ع ص) دیرینه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه. || عادیا اللوح؛ هر دو طرف کرانهء آن. || دزد. || (ص) ستمکار. || دشمن. (منتهی الارب).
عادی
[دی ی] (ع ص نسبی) نسبت است به عادت. هر چیزی که عادت شود. بحالت الحاق یاء نسبت تاء مصدر از آن افتاده است. (از غیاث اللغات).
عادی
(ص نسبی) نسبت است به عاد. رجوع به عاد و عادبن عوص شود.