جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طوال: (تعداد کل: 4)
طوال
[طُ] (ع ص)(1) دراز. (منتهی الارب).
- طوال الدهر.؛ رجوع به طَوال الدهر ذیل طَوال شود.
(1) - Oblong.
- طوال الدهر.؛ رجوع به طَوال الدهر ذیل طَوال شود.
(1) - Oblong.
طوال
[طِ] (ع ص، اِ) جِ طویل. (منتهی الارب). رجوع به طویل شود.
- سبع طوال؛ هفت سورهء درازتر قرآن از اول و آن بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف و انفال و توبه باشد چنانکه رسول (ص) گفت اعطیت مکان التوریه السبع الطوال.
- سبع طوال؛ هفت سورهء درازتر قرآن از اول و آن بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف و انفال و توبه باشد چنانکه رسول (ص) گفت اعطیت مکان التوریه السبع الطوال.
طوال
[طَ] (ع اِ) غایت زمانه. گویند: لااتیک طوال الدهر (و یضم) و یقال طال طوالک و طیالک (بالکسر) ایضاً؛ ای عمرک او مکثک او غیبتک. (منتهی الارب). عمر. || درنگ. (منتخب اللغات).
- طوال الدار؛ صحن دراز. (منتهی الارب).
- طوال الدهر؛ هرگز. هیچوقت.
- طوال الدار؛ صحن دراز. (منتهی الارب).
- طوال الدهر؛ هرگز. هیچوقت.
طوال
[طَوْ وا] (ع ص) نیک دراز. (منتهی الارب). سخت دراز. بسیار دراز. (منتخب اللغات).