جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ضراب: (تعداد کل: 3)
ضراب
[ضِ] (ع مص) برجهیدن گشن بر ماده. (منتهی الارب). || گشنی کردن شتر. (تاج المصادر). مست شدن اشتر تیزشهوت. (تاج المصادر). گشنی شتر. (زوزنی). || مضاربه. با کسی شمشیر زدن :
نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی.منوچهری.
یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد
یکی نبارد جز گرد...
نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی.منوچهری.
یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد
یکی نبارد جز گرد...
ضراب
[ضَرْ را] (ع ص) رودزن. (مهذب الاسماء) (دهار). || واشی. ساعی. || درم زن. (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن :
ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی
دینارهای گرد مجدد کند همی.منوچهری.
بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند
ز عزّ نامش بر روی سکهء ضرّاب.
مسعودسعد.
بنهم ازبرای نام ترا
دیدگان زیر سکهء ضرّاب.مسعودسعد.
که موم...
ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی
دینارهای گرد مجدد کند همی.منوچهری.
بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند
ز عزّ نامش بر روی سکهء ضرّاب.
مسعودسعد.
بنهم ازبرای نام ترا
دیدگان زیر سکهء ضرّاب.مسعودسعد.
که موم...
ضراب
[ضَرْ را] (اِخ) ابوعبید معروف به ضراب. از متقدمین ادباء است. (محاسن اصفهان مافروخی ص33).