جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ضبی: (تعداد کل: 7)
ضبی
[ضَبْ بی] (اِخ) ابن ذری معروف به حَلحال. تابعی است.
ضبی
[ضَبْ بی] (اِخ) ابوجعفر احمدبن یحیی بن احمدبن عمیره الضبی القرطبی. از علماء اندلس. مولد او بلش موضعی بباختر شهر لورقه. او مبادی علوم را پیش از آنکه به ده سالگی رسد فراگرفت. آنگاه بشمال افریقا شد و در بلاد آن نواحی بگشت و مراکش و سبته را بدید و...
ضبی
[ضَبْ بی] (اِخ) احمدبن ابراهیم. رجوع به احمد... شود.
ضبی
[ضَبْ بی] (اِخ) عم مسعودبن خطاب. و او به امر حجاج بن یوسف و به دستیاری قتیبه بن مسلم پس از عزل وکیع بن حسان بجای وی در عداد شرطگان قتیبه درآمد. (عقد الفرید ج1 ص42).
ضبی
[ضَبْ بی] (اِخ) مفضل بن محمد. رجوع به مفضل... شود.
ضبی
[ضَبْ بی ی] (ع ص) هذه النسبه الی بنی ضبّه و هم جماعه: ففی مضر ضبه بن ادّبن طابخه بن الیاس بن مضربن نزاربن ربیعه بن معدبن عدنان و فی قریش ضبه بن الحرب بن فهربن مالک و فی هذیل ضبه بن عمروبن الحرث بن تمیم بن سعدبن هذیل و...
ضبی
[ضُ بی ی] (ع مص) ضَبْو. برگردانیدن آتش گونهء چیزی را و بریان کردن آن. || پناه بردن بچیزی. || مضطر شدن. (منتهی الارب).