جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صریع: (تعداد کل: 2)
صریع
[صَ] (ع ص، اِ) افتاده. ج، صَرْعی. افکنده. (منتهی الارب). بیفکنده. (مهذب الاسماء). انداخته :
نون الهوان من الهوی مسروقه
فصریع کل هوی صریع هوان.
(سندبادنامه ص262).
|| کمان ناتراشیده یا کمانی که چوب او بر درخت خشک شده باشد. || تازیانه. || چوب بر درخت خشک شده. (منتهی الارب). || شاخ درخت که...
نون الهوان من الهوی مسروقه
فصریع کل هوی صریع هوان.
(سندبادنامه ص262).
|| کمان ناتراشیده یا کمانی که چوب او بر درخت خشک شده باشد. || تازیانه. || چوب بر درخت خشک شده. (منتهی الارب). || شاخ درخت که...
صریع
[صِرْ ری] (ع ص) نیک اندازنده. || آنکه همهء اقران خود را اندازد. (منتهی الارب).