جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه صرعی: (تعداد کل: 4)

صرعی

[صَ] (ص نسبی) کسی که مرض صرع دارد. کسی که او را مرض صرع باشد. (غیاث) (آنندراج) :
بیهش نیم و چو بیهشان باشم
صرعی نیم و بصرعیان مانم.مسعودسعد.
شیفتم چون خری که جو بیند
یا چو صرعی که ماه نو بیند.نظامی.
برگ شاخ دگر چو آب حیات
صرعیان را دهد ز صرع نجات.نظامی.

صرعی

[صَ عا] (ع ص، اِ) جِ صریع. انداختگان. افتادگان. (از منتهی الارب).

صرعی

[صَ عَ] (ع اِ) تثنیه صَرْع. صَرْعان. بامداد و شبانگاه: اتیته صَرْعَیِ النهار؛ آمدم او را بامداد و شبانگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

صرعی

[صِ عا] (ع اِ) کار. (منتهی الارب). || انجام کار. (منتهی الارب). حالت کارهای مردم: ما ادری هو علی ایّ صرعی امره ای علی الاعطاء؛ ای لم یتبین لی امره علی الرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.