جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شیب: (تعداد کل: 8)
شیب
(اِ)(1) مقابل بالا. (برهان). ضد فراز که بلند است. (فرهنگ خطی). نشیب. مقابل فراز. شیو. (رشیدی) (انجمن آرا). انحدار. حدور. هبوط. سرازیری. پستی. (یادداشت مؤلف) :
شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب
فرزند آدمی بتو اندر به شیب و تیب.
رودکی.
چو آواز عباس بشنیدند همه بانگ کردند از تلها و...
شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب
فرزند آدمی بتو اندر به شیب و تیب.
رودکی.
چو آواز عباس بشنیدند همه بانگ کردند از تلها و...
شیب
(ع اِ) دوال تازیانه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || حکایت آواز لب شتران وقت آب خوردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || کوههای بابرف. (منتهی الارب). کوهها که از برف سفید شده است. || بچهء کفتار که از گرگ باشد. (از اقرب الموارد).
شیب
[شَ / شِ] (از ع، اِ) موی. (منتهی الارب). || شیب شائب؛ مبالغه است، مانند لیل لائل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سپیدی موی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیاض الشَّعر. (بحر الجواهر).
- تغییر شیب؛ خضاب کردن. (یادداشت مؤلف) : [ کان اُبَیّبن کعب ] ابیض الرأس و...
- تغییر شیب؛ خضاب کردن. (یادداشت مؤلف) : [ کان اُبَیّبن کعب ] ابیض الرأس و...
شیب
(ع ص، اِ) جِ أشیب (مرد سپیدموی) بنابر قیاس و شُیَّب و شُیُب برخلاف قیاس، و ابن سیده گوید: شُیَّب جمع شائب یا شیوب است، چون بازل و بُزَّل و بیوض و بُیَّض. (از اقرب الموارد). رجوع به اشیب شود.
شیب
[شُ یُ] (ع ص، اِ) جِ أشیب. (منتهی الارب). رجوع به اشیب شود.
شیب
[شُیْ یَ] (ع ص، اِ) جِ اشیب. (از اقرب الموارد). رجوع به اشیب شود.
شیب
[شَ] (ع مص) شَیبه. مشیب. سپید شدن موی، فهو اشیب و للمؤنث شمطاء و لیس شیباء. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی. (منتهی الارب) (ترجمان جرجانی) (المصادر زوزنی). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). سپید گشتن موی سر. پیر شدن. (یادداشت مؤلف).
شیب
[شَ] (اِخ) ابن الجرهء اشجعی. آنکه با ابن ملجم در قتل علی (ع) متفق گشت. (از حبیب السیر چ طهران ج1 صص194 - 195).