جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شکوهیدن: (تعداد کل: 2)
شکوهیدن
[شِ دَ] (مص) ترسیدن. بیم بردن. واهمه کردن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). ترسیدن. (غیاث) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ فارسی معین). واهمه کردن. (فرهنگ فارسی معین). ترسیدن. هراسیدن. شکهیدن. بیمناک شدن. (یادداشت مؤلف) :
اشتر گرسنه کسیمه خورد
کی شکوهد ز خار چیره خورد.رودکی.
همیشه یعقوب از عیص همی شکوهیدی از بهر آنکه عیص گفته...
اشتر گرسنه کسیمه خورد
کی شکوهد ز خار چیره خورد.رودکی.
همیشه یعقوب از عیص همی شکوهیدی از بهر آنکه عیص گفته...
شکوهیدن
[شُ دَ] (مص) اظهار بزرگی کردن. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ خطی). عظمت خویش اظهار کردن. (غیاث). اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن. احتشام یافتن. محترم شدن. (فرهنگ فارسی معین).
- شکوهیدن کسی را؛ احترام کردن او را. (یادداشت مؤلف) :
یکی گوید بنشکوهید ما را
ز بهر آنکه نپسندید ما را.(ویس...
- شکوهیدن کسی را؛ احترام کردن او را. (یادداشت مؤلف) :
یکی گوید بنشکوهید ما را
ز بهر آنکه نپسندید ما را.(ویس...