جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شوال: (تعداد کل: 6)
شوال
[شَ] (اِ) شلوار و تنبان. (از برهان). شلوار. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). زیرجامه. ازار. (یادداشت مؤلف). تنبان کلفت و گشاد. (ناظم الاطباء) :
در شب شوال کودکان را تا روز
گاه ببندم شوال و گه بگشایم.سوزنی.
از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر(1)
ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این.
سوزنی.
||...
در شب شوال کودکان را تا روز
گاه ببندم شوال و گه بگشایم.سوزنی.
از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر(1)
ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این.
سوزنی.
||...
شوال
[شَوْ وا] (ع اِ) ماه عید فطر، سمی به لانه وافق ان الابل شالت فیه. ج، شوالات، شواویل. (منتهی الارب). ماه بعد از رمضان و گاه برای اشارهء به معنی وصفی الف و لام در اول آن می آید (الشوال). (از اقرب الموارد). ماه عید فطر، وجه تسمیه آنکه در...
شوال
[شُوْ وا] (ع ص، اِ) جِ شائل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتر مادهء بی شیر که برای گشنی دم برافراشته باشد. (از اقرب الموارد).(1) رجوع به شائل شود.
(1) - ضبط کلمه از اقرب الموارد است.
(1) - ضبط کلمه از اقرب الموارد است.
شوال
[شِ] (ع مص) مشاوله. رجوع به مشاوله شود.
شوال
[شُ] (معرب، اِ) جوالق. کواله. کوال. جوال. در اصطلاح عامهء مردم عرب، عدل بزرگ بافته شده از پشم یا موی باشد. (از حاشیهء المعرب جوالیقی ص 110). و رجوع به مترادفهای کلمه شود.
شوال
[شَوْ وا] (اِخ) از دهات مرو است. از این ده تا شهر سه فرسخ است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو. || سالم بن شوال تابعی است. || عبده بنت ابی شوال از رابعهء عدویه روایت میکند. (منتهی الارب).