جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شلال: (تعداد کل: 6)
شلال
[شَ] (اِ) قسمی بادام به جهرم. (یادداشت مؤلف). || توله یا سگ شکاری پشمدار. مقابل کوسه. شلل. رجوع به شلل و شلل گوش شود. (یادداشت مؤلف).
شلال
[شِ / شَ] (اِ) آجیدهء درشت. بخیهء درشت. (ناظم الاطباء). || نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را بر هم نهند و کوکهای خرد و ریز بر آن زنند؛ بطوری که دو روی آن مشابه باشد، بر خلاف بخیه که دو روی آن مشابهت ندارد. (فرهنگ فارسی معین)....
شلال
[شِ] (ع ص، اِ) گروه پراکنده و پریشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پراکندگان. (آنندراج). || گروهی که شتران را رانند، گویند: جاؤا شلالا؛ ای جاؤا یطردون الابل. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قومی که اشتران را رانند. (آنندراج).
شلال
[شِ] (ع مص) شَلّ. (ناظم الاطباء). رجوع به شل شود.
شلال
[شَ لِ] (ع ص، اِ) مبنی بر کسر است، در دعا می گویند: لا شللا و لا شلال؛ تباه مباد دست تو. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
شلال
[شَلْ لا] (ع ص) رانندهء تند و تیز. (ناظم الاطباء).