جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شقیق: (تعداد کل: 5)
شقیق
[شَ] (ع ص، اِ) چاک شده و نیمه شدهء هر چیزی که دو نیمه شود، هر نیمه شقیق است مر دیگری را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نیمه. (یادداشت مؤلف). || نظیر. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). مثل. (فرهنگ فارسی معین). || برادر: فلان شقیق...
شقیق
[شَ] (اِخ) نام قلعه ای بوده در حدود عسقلان که صلاح الدین ایوبی پس از فتح مکه در اواخر قرن ششم هجری آن قلعه را گشود و کوتوال قلعه به حضور وی رسید و با سخنان ظاهرآراسته اظهار بندگی و اطاعت کرد و او را بفریفت. صلاح الدین او را...
شقیق
[شَ] (اِخ) نام آبی. (ناظم الاطباء). آبی است ازآنِ بنی اُسیدبن عمروبن تمیم. (از معجم البلدان). || نام شمشیری. (ناظم الاطباء).
شقیق
[شَ] (اِخ) ابن سلمه. ابووائل اسدی کوفی. از مخضرمین است که پیامبر(ص) را درک کرد ولی آن حضرت را ندید و هیچ از وی نشنید. (از منتهی الارب). رجوع به ابووائل و همچنین عیون الاخبار ج2 ص356 و صفه الصفوه ج3 ص14 و تاریخ 3 و صفه الصفوه ج3 ص14...
شقیق
[شَ] (اِخ) ابوعلی شقیق. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابوعلی شقیق و شقیق بلخی شود.