جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شقوق: (تعداد کل: 3)
شقوق
[شُ] (ع مص) دندان شتر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). دندان شتر برآمدن، آن لغتی است از شقأ. || دندان بچه برآمدن. || برآمدن صبح. (از اقرب الموارد). و رجوع به شقأ شود.
شقوق
[شُ] (ع اِ) جِ شَقّ. گویند: بید فلان شقوق و برجله شقوق؛ یعنی در دست و پای فلان ترکها میباشد، لاتقل شقاق. (ناظم الاطباء). جِ شق، به معنی کفتگی و شکاف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). شکاف دست و پای مردم. (مهذب الاسماء).
شقوق
[شُ] (اِخ) از آبهای ضبه است در سرزمین یمامه. (از معجم البلدان) :
بر سر چاه شقوق از تشنگان صف صف چنانک
پیش یوسف گرسنه چشمان کنعان دیده اند.
خاقانی.
بر سر چاه شقوق از تشنگان صف صف چنانک
پیش یوسف گرسنه چشمان کنعان دیده اند.
خاقانی.