جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شرمگین: (تعداد کل: 1)
شرمگین
[شَ] (ص مرکب) خجل و شرمسار. (ناظم الاطباء). خجل. شرمسار. شرمنده. (فرهنگ فارسی معین). شرمناک. شرمسار. شرم زده. (آنندراج). خریده. (دهار) :
چون عروسی شرمگین بدخواه شاه
سر ز شرم شاه در چادر کشید.مسعودسعد.
ملک شرمگین در حشم بنگریست
که سودای این بر من از بهر چیست.
سعدی (بوستان).
- شرمگین شدن؛ خجل شدن. خفر. خفارت....
چون عروسی شرمگین بدخواه شاه
سر ز شرم شاه در چادر کشید.مسعودسعد.
ملک شرمگین در حشم بنگریست
که سودای این بر من از بهر چیست.
سعدی (بوستان).
- شرمگین شدن؛ خجل شدن. خفر. خفارت....