جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شرب: (تعداد کل: 8)
شرب
[شَ] (اِ) کتانی است بسیار لطیف مصریان را و زردوزش به میان بندند. (دیوان البسهء نظام قاری ص201). کتان نازک تنک و باریک که بر سر بندند و پیراهن کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). جامه ای از کتان رقیق که بیشتر در مصر بافند. (یادداشت مؤلف). جنسی باشد از کتان نازک...
شرب
[شِ] (ع اِ) آب. (منتهی الارب). || بهره ای از آب و فی المثل اخیرها اقلها شرباً و اصله فی سقی الابل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بهره ای آب. (از ترجمان جرجانی). بهره ای از آب اراضی و جز آن. (از تعریفات). در لغت عبارت است از آب...
شرب
[شُ] (ع اِمص) خوردگی و نوشیدگی اسم است مصدر را، و قرأ نافع و عاصم و حمزه فشاربون شرب (به ضم شین) الهیم و الباقون بفتحها و هو اختیار ابی عبید. (منتهی الارب). گفته اند شرب مصدر است و شَرب یا شِرب اسم مصدر و قُرِی ءَ فشاربون شرب الهیم...
شرب
[شَ / شِ / شُ] (ع مص، اِمص)مشرب. تشراب. نوشیدن آب را یا شَرب مصدر است و بالضم و الکسر اسم مصدر. (منتهی الارب). آب را با جرعه نوشیدن یا آنکه شَرب مصدر است و به «ضم» و به «کسر» دو اسم مصدرند و در آن دو در رساندن نوشیدنی...
شرب
[شَ رَ / ش] (ع مص) دانستن و دریافتن. (از منتهی الارب). فهمیدن کلام. (از اقرب الموارد).
شرب
[شَ] (ع اِ) نوعی از گیاه. (منتهی الارب).
شرب
[شَ / شَ رِ] (اِخ) موضعی است نزدیک مکهء معظمه. (منتهی الارب). واقعهء فجار عظمی در این محل بوده است. (از معجم البلدان).
شرب
[شِ] (اِخ) نام محلی است در شعر ابن مقبل. (از معجم البلدان).