جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شاهد: (تعداد کل: 4)
شاهد
[هِ] (ع ص، اِ) مشاهده کنندهء امری یا چیزی. حاضر. (از منتهی الارب). نگاه کننده. (از اقرب الموارد). ج، شهود و شُهَّد : اینک جوابهای جزم است در این مشافهه عرضه کنی [ حصیری ] تا مقرر گردد آنچه ترا باید گفت که شاهد همه حالها بوده ای. (تاریخ بیهقی...
شاهد
[هِ] (ع اِ) مرد نیکوروی و خوش صورت. (از کشاف اصطلاحات الفنون). ریدک. نکل. نوخط. نوجوان. لیتک. (برهان) :
شاهدان زمانه خرد و بزرگ
دیده را یوسفند و دل را گرگ.سنایی.
هر گروهی بر زنی و شاهدی شیفته گشته چون مرغ در دام و دستان او مانده. (بهاءالدین ولد).
خرابت کند شاهد(1) خانه کن
برو...
شاهدان زمانه خرد و بزرگ
دیده را یوسفند و دل را گرگ.سنایی.
هر گروهی بر زنی و شاهدی شیفته گشته چون مرغ در دام و دستان او مانده. (بهاءالدین ولد).
خرابت کند شاهد(1) خانه کن
برو...
شاهد
[هِ] (اِ) در تداول فارسی زبانان نوع کشت یا بذری که اساس امتحان در به گزینی است و آن را شاخص نیز گویند. (یادداشت مؤلف).
شاهد
[هِ] (اِخ) ده از بخش ایذهء شهرستان اهواز. دارای 70 تن سکنه. آب آن از رود کارون و چشمه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).