جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شاس: (تعداد کل: 6)
شاس
(اِخ) ابن زهیربن جذیمه بن رواحه العبسی از بنی عبس. وی در عصر جاهلیت در زمان نعمان بن المنذر میزیست و در یوم منعج که آن را یوم الروهه نیز خوانند کشته شد. در عقد الفرید ذکرش ضمن نقل داستانی آمده است. رجوع به عقد الفرید چ قاهره ج 1...
شاس
(اِخ) راهی میان مدینه و خیبر. (معجم البلدان). و رجوع به شأس شود.
شاس
[شاس س] (ع ص) لاغر و ضعیف و خشک. (منتهی الارب). الناحل الضعیف. (اقرب الموارد).
شاس
[سِ] (فرانسوی، اِ)(1) صندوقی که در آن جسد قدیسان را نگاهدارند.
(1) - Chasse.
(1) - Chasse.
شاس
(ص) بدخوی. (شعوری) (ناظم الاطباء). بداخلاق. (شعوری) :
چو بنیاد جهان که بی اساس است
نبیند روی راحت هرکه شاس است.
(از شعوری).
این لغت در ناظم الاطباء پارسی شمرده شده لیکن یاقوت در معجم البلدان ذیل (شاس) بمعنی راهی میان مدینه و خیبر، در معنای کلمه گوید: و یقال: شاس الرجل یشاس اذا...
چو بنیاد جهان که بی اساس است
نبیند روی راحت هرکه شاس است.
(از شعوری).
این لغت در ناظم الاطباء پارسی شمرده شده لیکن یاقوت در معجم البلدان ذیل (شاس) بمعنی راهی میان مدینه و خیبر، در معنای کلمه گوید: و یقال: شاس الرجل یشاس اذا...
شاس
(اِخ) ابن عقیله. وی از بنی تمیم و برادر علقمهء شاعر و از اصحاب منذربن ماء السماء است و حارث بن ابی شمر چون منذر را کشت وی را اسیر ساخت و سپس هنگام جستجوی علقمه او را آزاد کرد. (المنجد).