جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شاب: (تعداد کل: 4)
شاب
(ع ص) مخفف شابّ بمعنی مرد جوان. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). برنا. برناو. برناک مقابل شیخ. رجوع به جوان و برنا شود :
گرد رنج و غم که بر مردم رسد
زود تر می پیر گردد مرد شاب.ناصرخسرو.
وز زنانی که کسی دست برایشان ننهاد
همه دوشیزه و همزاده بیک صورت شاب.
ناصرخسرو.
چون شده ستند...
گرد رنج و غم که بر مردم رسد
زود تر می پیر گردد مرد شاب.ناصرخسرو.
وز زنانی که کسی دست برایشان ننهاد
همه دوشیزه و همزاده بیک صورت شاب.
ناصرخسرو.
چون شده ستند...
شاب
(ع اِ) زاج و ژاک. (ناظم الاطباء). رجوع شود به شب و زاج. || خرمل است (فهرست مخزن الادویه). || اسم درخت ماهودانه است. (تحفهء حکیم مؤمن).
شاب
[شاب ب] (ع ص) جوان از وقت بلوغ تا سی وچهار سال. (دهار). مرد جوان. شباب بفتح جمع و منه الحدیث: سیدا شباب اهل الجنه، و بجز این کلمه فاعل بر وزن فعال جمع بسته نمیشود. و به شبان به ضم و شبیه بتحریک نیز جمع بسته میشود. (منتهی الارب)....