جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سلمه: (تعداد کل: 5)
سلمه
[سَ مَ] (اِخ) مکنی به ابومحمد شاگرد و مصاحب فراء بود و از زکریا یحیی فراء و ابوالعباس احمدبن یحیی تغلب نقل حدیث کرده ( است او راست: معانی القرآن، سلوم العربیه و کتاب غریب الحدیث و غیره (از معجم الادباء ج 4 ص 249.
سلمه
[سَ مَ] (اِخ) ابن الاکواع صاحب استیعاب و ابن اثیر وی را بفضیلت و مزیت ستوده اند وی در میان اصحاب رسول بشجاعت و مهارت در تیراندازی مشهور بوده است سلمه هفت غزوه در رکاب حضرت رسالت مآب بود و بسن هشتاد سالگی در سال 74 ه ق درگذشت (نامهء...
سلمه
[سَ مَ] (اِخ) ابن هشام بن مغیرهء مخزونی از صحابه و سابقین است کفار قریش او را زندانی و آزار کرده اند وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصاً شاهد بوده است و بسوی شام رفته است وی بعد از وفات پیغمبر بمرج الصفر شهید شد (از اعلام...
سلمه
[سَ مَ] (اِ) تخم خاری است که چرم را بدان دباغت کنند و آن مانند خرنوب شامی باشد، لیکن از آن سفیدتر است (برهان) (آنندراج) گیاهی است (مهذب الاسماء).
سلمه
[سَ مَ] (ع اِ) سنگ (منتهی الارب) ج، سِلام (منتهی الارب) (ناظم الاطباء (||) ص) زن نازک اطراف (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).