جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سلسله: (تعداد کل: 4)
سلسله
[سَ سَ لَ] (ع مص) پیوستگی چیزی بچیزی (آنندراج) (منتهی الارب) پیوسته کردن (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی||) روان کردن آب را (آنندراج (||) اِ) پارهء دراز از کوهان (آنندراج)( 1) (ناظم الاطباء) ( 1) - به این معنا به کسر سین هم آمده است.
سلسله
[سِ سِ لَ] (ع اِ) زنجیر ج، سِلسِل و سَلاسِل (آنندراج) (مهذب الاسماء) (دهار) زنجیر آهن و طلا و نقره (غیاث) : من چو مظلومان از سلسلهء نوشروان اندر آویخته زآن سلسلهء زلف درازفرخی سلسله جعدی بنفشه عارضی کش فریدون افدر و پرویزجدابوشعیب از میان خانهء کعبه فرو آویختند شعر...
سلسله
[سِ سِ لَ] (اِخ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد، این بخش در شمال و شمال خاوری شهرستان واقع است و قسمتی از اراضی بخش جلگه و قسمتی دامنه و کوهستانی است هوای آن کوهستانی سردسیر و جلگه معتدل میباشد مرکز بخش آبادی الشتر است که در 54 هزار...
سلسله
[سِ سِ لَ] (اِخ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج، دارای 285 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه ( است محصول آن غلات، لبنیات، قلمستان و عسل است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5.