جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سعید: (تعداد کل: 31)
سعید
[سَ] (ع ص) نیک بخت (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مهذب الاسماء) ج، سعداء باسعادت و نیک بخت ضد شقی (ناظم الاطباء) خجسته فرخنده خجسته همایون مسعود : عید او باد سعید و روز او باد چو عید دور باد از تن و از جانش شیطان رجیمفرخی عاش سعیدا و مات...
سعید
[سُ عَ] (ع اِ) چهاریک خشت خام (آنندراج) (ناظم الاطباء).
سعید
[سَ] (اِخ) نام یک عده از طوایف ایل بختیاری است که در آبادی های اطراف دهستانهای سوسن و ایذه سکونت دارند (از فرهنگ ( جغرافیایی ایران ج 6) یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیرسوسن سکنی دارند (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن ابراهیم البرتی نصرانی کاتب مکنی به ابوالحسن به عربی شعر می گفته و دیوان او صد ورقه است (از ابن الندیم).
سعید
[سَ] (اِخ) ابن ابی الحسن بن عیسی المسیح که در زمان الناصرلدین الله خلیفهء عباسی میزیست رجوع به ابن مسیح ابونصر شود.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن ابی عروبه رجوع به ابن ابی عروبه و ابوالنضر شود.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن احمدبن محمد المیدانی النیشابوری فرزند احمدبن محمد میدانی مؤلف السامی فی الاسامی او راست: 1- الاسماء فی الاسماء که به اسلوب کتاب السامی فی الاسامی پدر خود نوشته است 2- غریب اللغه 3- نحوالفقها وی بسال 539 ه ق درگذشته ( است (ریحانه الادب ج 4 ص...
سعید
[سَ] (اِخ) ابن اسماعیل حیری مکنی به ابوعثمان رجوع به ابوعثمان حیری شود.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن البطریق رجوع به ابن بطریق شود.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن الحکم مکنی به ابی عبدالله رجوع به ابن ابی مریم سعید شود.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن العاس الاموی ملقب بذوالعمامه و مکنی به ابواحیحه رجوع به ذوالعمامه شود.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن الفرج ابوعثمان الرشاشی مولی بنی امیه مردی ادیب فاضل و عالم به لغت و شعر بوده و محفوظات فراوان داشت و در ( فصاحت ضرب المثل است به مصر و بغداد رفت وی بسال 1272 ه ق درگذشت (از معجم الادباء ج 4 ص 241.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن المسیب بن حزن بن وهب المخزومی القرشی از تابعین و روات و یکی از هفت فقیه مدینه و سید تابعین و از محدثان و فقها و زهاد است وی بسال 94 ه ق هجری درگذشت رجوع به اعلام زرکلی و روضات الجنات ص 311 و شدالازار ص...
سعید
[سَ] (اِخ) ابن اوس رجوع به ابوزید سعیدبن اوس در همین لغت نامه شود.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن جبیر اسدی کوفی مکنی به ابوعبدالله تابعی وی حبشی الاصل و از موالی بنی حارث بنی اسد بوده علم را نزد عبدالله بن عباس و ابن عمر فراگرفت در علم شطرنج بی نظیر بوده پس سعید بمکه رفت و خالد قسری او را دستگیر کرد و نزد...
سعید
[سَ] (اِخ) ابن حسین بن عبدالله بن میمون قداح از رؤسای قرامطه پس از جد و اعمام خود ریاست این گروه به وی رسیده پدرش حسین در زمان حیات عبدالله از دنیا برفت و ریاست و دعوی به وی رسید سعید به ری، طبرستان، خراسان، احسا، قطیف قدس رفت آنگاه...
سعید
[سَ] (اِخ) ابن حمیدبن بختگان مکنی به ابوعثمان و او میگفت که از اولاد ملوک ایران است، و از کتب اوست: کتاب انتصاب العجم من العرب و نام این کتاب التوبه است و کتاب دیوان رسائل و کتاب دیوان الشعرا و او از خاندانهای قدیم ایرانی است و سخت دشمن...
سعید
[سَ] (اِخ) ابن زیدبن عمروبن نفیل بن عبدالعزی از سابقان در اسلام و از عشرهء مبشره است وی بسال 50 ه ق درگذشت (از ( الاصابه ج 3 ص 96.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن سعیدالفارقی مکنی به ابوالقاسم نحوی مردی ادیب و فاضل بود او را تصنیفات متعددی است از آنجمله کتاب تقسیمات العوامل و عللها کتاب تفسیرالمسائل المشکل فی اول المقتضب للمبرد و جز آن وی بسال 391 ه ق درگذشت (معجم ( الادباء ج 4 ص 240.
سعید
[سَ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن عبدالله بن محمد بن ابراهیم بن عبدالمؤمن طیفور ابوسهل النیلی مردی ادیب، شاعر، نحوی، فقیه، طبیب بود از تصانیف اوست: کتاب المسائل لحنین، تخلیص شرح فصول بقراط لجالینوس وی بسال 420 ه ق درگذشت (از معجم ( الادباء ج 4 ص 240.