کنیزی که برای جمع و تمتع باشد و این معرب است به لفظ سِر که به معنی جماع باشد (غیاث) (« س رو » : [سُرْ ری یَ] (ع اِ) (از گفته اند مشتق از سر است و گفته اند مشتق است از سرور (از اقرب الموارد) آن کنیزک که...
[سِرْ یَ] (ع اِ) تخم ملخ لغه فی سروه (منتهی الارب).
لشکری که زیاده از پنج کس باشد تا چهارصد کس مقدار چهارصدتن ج، سرایا (مهذب (« س ری » : [سَ ری یَ] (ع اِ) (از الاسماء) پاره ای از لشکر از پنج نفر تا سه صد یا چهارصد (منتهی الارب ||) مقابل غزوه : یک سریه میفرستادی رسول بهر...