جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سبل: (تعداد کل: 8)
سبل
[سَ بَ] (ع اِ) مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پلک چشم برمی آید، و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد، و بعضی گویند به این معنی عربی است (برهان) علتی است چشم را که موی فرود پلک برآید (شرفنامه)...
سبل
[سَ بَ] (ع مص) رد کردن چیزی بکسی در راه خدا || دشنام دادن ناسزا گفتن (دزی ج 1 ص 629 (||) اِ) باران که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد (منتهی الارب) باران بمیان آسمان و زمین (مهذب الاسماء ||) دشنام (منتهی الارب ||) خوشه (منتهی الارب)...
سبل
[سُ بُ] (ع اِ) جِ سبیل بمعنی راهها (دهار) : از اوقاف این تربیت نیکو اندیشه باید داشت تا بطرق و سبل رسد (تاریخ بیهقی) اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده و طرق و سبل آن بگردیده (تاریخ بیهقی) ارتفاعات آن را حاصل می کند و بسبل...
سبل
[سُ بَ] (اِ) زیر پای شتر مرادف سول (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) : زمانی بکردار مست اشتری مرا بست و بسپرد زیر سبل ناصرخسرو (دیوان چ تقی زاده ص 250 ) رجوع به سپل شود.
سبل
[سُ] (ع اِ) خوشه یا خوشه ای پردانه و مایل (منتهی الارب).
سبل
[سَ بَ] (اِخ) نام اسبی نیکو و نجیب (منتهی الارب).
سبل
[سَ بَ] (اِخ) نام موضعیست نزدیک یمامه (منتهی الارب) موضعی در بلاد رباب نزدیک یمامه (معجم البلدان).
سبل
[سَ بَ] (اِخ) ابن العجلان طائفی صحابی است || نام پدر هبیره محدث است (منتهی الارب).