جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سامه: (تعداد کل: 8)
سامه
[سامْ مَ] (ع ص، اِ) جانور زهردار گزنده (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ج، سوّام || مرگ (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
سامه
[مَ] (ع اِ) (از: سوم) گوی که بر سر چاه باشد ج، سِیَم || رگهای زر در کان || رگی است در کوه || زر و سیم || خیزران (منتهی الارب).
سامه
[مَ] (اِخ) محله ای است ببصره (منتهی الارب) (معجم البلدان) و آن را بنوسامه نیز گویند.
سامه
[مَ] (اِخ) نام پسر لوی بن غالب که ابراهیم سامی بن حجاج به وی منسوب است (منتهی الارب).
سامه
[مَ] (اِخ) نام جماعتی از بصره (منتهی الارب).
سامه
[مَ] (اِخ) موضعی است مرعرب را (منتهی الارب) (معجم البلدان).
سامه
[مَ / مِ] (اِ) عهد و پیمان و سوگند (برهان) (شرفنامه) پیوند و سوگند (آنندراج) : کسی که سامهء جبّار آسمان شکند چگونه باشد در روز محشرش سامان کسایی (از احوال و اشعار رودکی سعید نفسی ص 120 ||) امن و امان و پناه (برهان) پناه (آنندراج) (رشیدی) خطی و...
سامه
[مِهْ] (ع ص) اسب رونده به روشی که مانده نشود ج، سُمَّهْ || متحیر و مدهوش (آنندراج).