جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سالمی: (تعداد کل: 5)
سالمی
[لِ] (ص نسبی، اِ) دیناری است منسوب به امیریلبغای سالمی رجوع به کتاب النقود ص 71 و 147 شود.
سالمی
[لِ] (اِخ) مولانا( 1) از مردم نیک ملک عراق است، و در خراسان فضایل بسیار کسب کرد اول بشعر مشغول گردید و در آخر بمعما و خط کوشید و اکثر سازها را خوب نواخت و در موسیقی کارهای نیک ساخت هم سلامت نفس دارد و هم استقامت طبع، این معما...
سالمی
[لِ] (اِخ) دهی است از دهستان خنازه بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع در 2هزارگزی جنوب شادگان و کنار راه فرعی اتومبیل رو شادگان به آبادان هوای آن گرم و دارای 400 تن سکنه است آب آنجا از رودخانهء جراحی تأمین میشود محصول آن غلات، خرما، و شغل اهالی زراعت و...
سالمی
[لِ] (اِخ) ابوعبدالله، احمدبن محمد بن سالم یکی از شیوخ طریقت در مئهء ششم شاگرد سهل بن عبدالله تستری مولد و منشأ او شهر بصره است و ظاهراً در حدود 280 وفات یافته است رجوع به ابوعبدالله شود.