جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ساریه: (تعداد کل: 10)
ساریه
[یَ] (ع اِ) ابر شب ج، سَواری (منتهی الارب) (آنندراج) ابری که به شب آید (مهذب الاسماء) (دهار) (یاقوت) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ابری است که به شب میرود (تاج العروس) (شرح قاموس) : سرت علیه من الجوزاء ساریه تزجی الشمال علیه جامدالبرد نابغه (از تاج العروس ||) ستون (مهذب...
ساریه
[یَ] (اِخ) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن (شرح قاموس).
ساریه
[یَ] (اِخ) ابن زنیم بن عبدالله دئلی در زمان صحابه میزیست، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت در کتاب الاصابه (ج 3 ص 52 و 53 ) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر...
ساریه
[یَ] (اِخ) ابن عمرو حنفی صاحب خالدبن ولید است (تاج العروس) (شرح قاموس).
ساریه
[یَ] (اِخ) ابن مسیلمه بن عبید، حنفی است (تاج العروس) (شرح قاموس).
ساریه
( [یَ] (اِخ) بنت موسی بن جعفر، یکی از هجده دختر امام موسی علیه السلام است (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81.
ساریه
[یَ] (اِخ) شهری است به مازندران (سمعانی) (نخبه الدهر دمشقی) شهری است به طبرستان در اقلیم چهارم، طول آن 77 درجه و 50 دقیقه و عرض آن 38 درجه است بلادزی گوید طبرستان هشت کوره است که ساریه یکی از آنهاست که در ایام طاهریان مقر عامل طبرستان گردید و...
ساریه
[یَ] (اِخ) نام کوهی است به فارس (تاج العروس).
ساریه
آمده رجوع به برهان قاطع « شاذنوش » 1) - در مآخذ دیگر ) ( [یَ] (اِخ)( 1) شهری است به اسپانیا (حلل السندسیه ج 2 ص 283 (هفت تنان) شود چ معین.