جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زوال: (تعداد کل: 4)
زوال
[زَ] (ع مص) بگشتن (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) درگشتن و دور گشتن و دور شدن از جایی (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) گشتن از حالی و دور شدن از جایی (از غیاث) (از آنندراج) گشتن آفتاب و جز آن (مجمل اللغه) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) بشدن برفتن...
زوال
[زِ] (ع مص) استعمال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن (منتهی الارب) مزاوله (ناظم الاطباء ||) ارادهء کاری کردن (منتهی الارب) رجوع به مزاوله شود.
زوال
[زَوْ وا] (ع ص) نیک متحرک و جنبان در رفتن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء ||) قسمتی از راه و از مسافرت (ناظم الاطباء).
زوال
[زُ] (اِ) به لهجهء آذری، ذغال انگشت زگال فحم (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) زغال (ناظم الاطباء ||) اخگر و آتش پاره (ناظم الاطباء).