جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رجال: (تعداد کل: 7)
رجال
[رَ] (اِ) عنکبوت و مگس گیر، از فرهنگ دساتیر نقل شده، و در برهان به زای معجمه آورده همانا سهو کرده (انجمن آرا) (آنندراج) و رجوع به زجال در برهان شود.
رجال
[رِ] (ع اِ) جِ رَجُل (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51 ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) جِ رجل بمعنی مردان (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (آنندراج ||) جِ رِجْل (ناظم الاطباء ||) جِ راجل (منتهی الارب) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد ||) جِ رَجْلی (از اقرب الموارد)...
رجال
[رُجْ جا] (ع ص) جِ راجل (المنجد) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) جِ راجل، پیاده، خلاف فارِس (آنندراج).
رجال
[رَ ج جا] (ع اِ) جِ رَجُل (منتهی الارب) رجوع به رَجُل شود || جِ رَجِل (منتهی الارب) رجوع به رجل شود || جِ رَجَل (منتهی الارب) رجوع به رَجَل شود.
رجال
مطلع البدور و » [رِ] (اِخ) احمدبن ابی الرجال مورخ و فقیه و شاعر از طایفهء زیدیهء یمن بود از بزرگان حدیث روایت شنید کتاب از اوست و در آن شرح حال نزدیک به 1300 تن از رجال زیدیه را آورده و نیز دربارهء جغرافیا و فن مسکوکات و «...
رجال
[رِ] (اِخ) علی بن ابی رجل، مکنی به ابوالحسن منجم نامی او مدتی در تونس زندگی کرد او همان ابوالحسن مغربی است که در از اوست و آن بزبان « الاحکام فی النجوم » زمان شرف الدولهء بویهی تحت نظر ابوسهل ویجن فلکی در بغداد رصدی گرفتند کتاب نیز از...