جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رای: (تعداد کل: 5)
رای
( (اِ) رأی (ناظم الاطباء) فکر (آنندراج) (غیاث اللغات) (بهار عجم) (ارمغان آصفی) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 16 (مجموعهء مترادفات) اندیشه (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (ارمغان آصفی) (بهار عجم) (مجموعهء مترادفات) در عربی بمعنای تدبیر و مقتضای عقل (برهان) پنداشتی تأمل (ناظم الاطباء) نقشه طرح (ولف) تدبیر...
رای
( (اِ) نوعی ماهی است (از تذکرهء داود ضریر انطاکی ص 170.
رای
(هندی، اِ) نامی که بدان حکمرانان نواحی هند را بازخوانند راجهء هند (غیاث اللغات) راجه و پادشاه هند ج، رایان (ناظم الاطباء) پادشاه هند (شرفنامهء منیری) نام پادشاه هندوان (از فرهنگ سروری) لقب شاهان هند (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 16 ) پادشاه هند را رای گویند (مجمل التواریخ...
رای
(ع اِ) جِ رایت (اقرب الموارد) (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) رجوع به رایت شود.