جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دیمه: (تعداد کل: 8)
دیمه
[مَ] (ع اِ) باران پیوسته با باد و بی رعد و برق یا آن که درنگ کند پنج روز یا شش روز یا هفت روز یا یکروز و یک شب و کمتر آن سه یک روز یا شب است و اکثر آن بهر ایام که برسد ج، دَیم و دیوم...
دیمه
[مَ / مِ] (اِ) روی و رخساره (برهان) (آنندراج) رخساره (غیاث) رجوع به دیم شود.
دیمه
[دَ مَ / مِ] (اِ) روشنی و ضیا بود (برهان) روشنی (غیاث) (آنندراج) (جهانگیری ||) غله را گویند که با آب باران حاصل میشود (برهان) غله که بی آب کارند در بعض ولایات بپارسی دیم و در آذربایجان دیمه گویند (فلاحت نامه) غله را گویند که به آب باران شود...
دیمه
[] (اِخ) شهری است [ بدیلمان از طبرستان ] از حدود کوه دنباوند (حدود العالم).
دیمه
[دِیْ مِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانهء شهرستان سقز در 18 هزارگزی جنوب باختر بانه (از فرهنگ ( جغرافیائی ایران ج 5.
دیمه
( [مِ] (اِخ) دهی است از دهستان نوری بخش شادگان شهرستان خرمشهر با 363 تن سکنه (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6.
دیمه
( [مَ] (اِخ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز با 120 تن سکنه (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10.
دیمه
( [مَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان تنگ گزی بخش اردل شهرستان شهرکرد (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4.