جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دنبل: (تعداد کل: 4)
دنبل
[دُمْ بَ] (اِ) دمل و برآمدگی کوچکی در جلد که رنگش سرخ و شکلش مخروطی است و نوعاً مرکز آن متقرح گشته و گود می گردد (ناظم الاطباء) (از آنندراج) دبیله دُمَّل بناور (یادداشت مؤلف) ورمی که در اعضاء به هم رسد و به زبان عربی دمل می گویند (لغت...
دنبل
[دَمْ بَ] (اِ) استهزاء و مسخره (ناظم الاطباء) و رجوع به دنبال شود || هر چیز مضحک و خنده آور (ناظم الاطباء ||) نوعی از دهل (ناظم الاطباء) دهل مانندی است که به هندوستان مندل گویند (لغت فرس اسدی).
دنبل
[] (ص) این کلمه در شاهد زیر از تاریخ طبرستان همراه زل آمده است و به نظر می رسد که با کلمهء دنبه بستگی داشته باشد و معنی دنبه دار دهد، چه زل گوسفند بی دنبه را گویند و در این صورت ضبط آن نیز به ضم دال و فتح...