جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دس: (تعداد کل: 7)
دس
( [دَس س] (ع مص) پنهان کردن (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد)( 1 ||زیر خاک دفن کردن چیزی، یا عام است (از منتهی الارب ) داخل کردن و دفن کردن چیزی را زیر خاک (از اقرب الموارد) ||پنهان فرستادن (تاج المصادر...
دس
[دَ] (از ع، ص، اِ) پنهان (ناظم الاطباء ||) پنهانکاری : دس( 1) و سنگ کم و ترازوی کژ همه تدبیر مرد غدار استناصرخسرو - دس کردن؛ پنهان کردن (ناظم الاطباء) ( 1) - اصل: رشّ است به معنی آب زدن متاع خشک برای اینکه سنگین شود متن احتمال مرحوم...
دس
[دَ] (اِ) دست (ناظم الاطباء) رجوع به دست شود.
دس
[دَ / دِ] (اِ) دیس شبیه و نظیر و مانند (برهان) (از جهانگیری) بالفتح به معنی مانند یا آنکه مخفف دیس باشد در این صورت بالکسر صحیح است (غیاث از سراج اللغات) همانند شبه : یکی خانه کردند فرخاردس( 1) که بفروزد از دیدن او روان فرخی (از که کلمهء...
دس
[دِ] (اِ) به یونانی به معنی هندسه است || به هندی عدد ده را گویند که به عربی عشره خوانند (برهان).
دس
Dece - ( [دِ] (اِخ)( 1) تلفظ فرانسوی دسیوس امپراطور روم در قرن سوم م است رجوع به دسیوس شود ( 1.
دس
[دُ] (اِ) گل پخته (جهانگیری) (الفاظ الادویه) گل سخت را گویند و گل پخته نیز بنظر آمده است (از برهان) سفال.