جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه درخش: (تعداد کل: 5)
درخش
[دَ رَ / دُ رَ / دُ رُ] (اِ) درفش روشنی روشنایی تابش فروغ و روشنی هر چیزی (از برهان) روشنی (غیاث) تابندگی (آنندراج) شعشعه پرتو : چو برزد سنان آفتاب بلند شب تیره گشت از درخشش نژندفردوسی روزی درخش تیغ تو بر آتش اوفتاد آتش ز بیم تیغ تو...
درخش
[دَ خُ] (ص) درخور لایق سزاوار (|| اِ) شوق اشتیاق (برهان) رجوع به درخوش شود.
درخش
[دُ رُ] (اِخ) نام آتشکده ای است در شهر ارمینه، و بانی آن آتشکده راس مجوسی بوده و آنرا رأس البغل گویند و درهم بغلی منسوب به اوست، و گویند شهر ارمینه و شیراز را نیز او بنا کرده است (از برهان) نام آتشکده ای است که در شهر ارمینه...
درخش
[دُ رُ] (اِخ) نام دهی است از ولایت قاین و قهستان و در آنجا گلیم را خوب می بافند (برهان) (آنندراج) قریه ای از خرهء شاخن در قاینات (یادداشت مرحوم دهخدا) دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری درمیان و سر راه...