جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دبق: (تعداد کل: 5)
دبق
[دَ بَ] (ع مص) برآغالانیده شدن بچیزی و جدا نشدن از آن و گویند: ما ادبقه؛ ای ما اضراه (منتهی الارب) دوسیدن ملصق شدن چسبیدن (در تداول امروزی) : و علی هذا النبات [اطرماله] لزوجه تدبق بالید کالعسل (ابن البیطار ||) اندودن بدبق (دزی ج 1 ص (424.
دبق
[دَ / دِ] (اِ) چیزی است چسبنده مانند سریش که بدان شکار مرغ کنند (غیاث) چیزی مانند سریشم که مرغان را بدان شکار کنند (ناظم الاطباء) دِبق (منتهی الارب) سریش (مهذب الاسماء) (غیاث) چسبی است که بدرختان مالند برای شکار مرغان از حبی چون نخود مدور و خشن که بر...
دبق
[دِ] (اِ) سریش (مهذب الاسماء) دَبق رجوع به دبق شود سریشم که بدان مرغان را شکار کند (منتهی الارب) گیاهی است که در ساقه و شاخه های برخی از درختان مانند امرود ایجاد شود آنرا از درخت بلوط و سیب و امرود و درختی دیگر گیرند (مفاتیح) داروش طَبق طِبق...
دبق
[] (اِ) جانوریست که از پوست آن پوستین سازند.
دبق
[دَ بَ] (اِخ) نام قصبه ای در مصر (ناظم الاطباء) اما ظاهراً دبقی است رجوع به دبقی شود.