جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه داعیه: (تعداد کل: 2)
داعیه
[یَ] (ع ص) تأنیث داعی (|| اِ) خواهش و اراده ج، دواعی (غیاث) آنچه خواسته شود آرزو ج، داعیات آنرا گویند که در نفس انسان پدید شود و او را برای کاری جنبش دهد و بدان کارش بدارد : صد ساله ره است راه وصلت با داعیهء تو نیم گام...
داعیه
[یَ] (اِخ) یاقوت آرد: عثمان بن عنبسه بن ابی محمد بن عبدالله بن یزیدبن معاویه بن ابی سفیان الاموی، از ساکنان کفر بطنا از اقلیم داعیه است و ابن ابی العجائز آنجا که از ساکنان اموی غوطه نام میبرد ذکر آن کرده است (معجم البلدان).