جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خیام: (تعداد کل: 7)
خیام
[خِ] (ع مص) ترسیدن و بددلی کردن || مکر و حیله کردن پس رجوع کردن بر آن || برداشتن پا (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خیام
(ع اِ) جِ خیمه خیمه ها (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) چادرها سراپرده ها : باغ پرخیمه های دیبا گشت زندوافان درون شده بخیام فرخی این چه خرگه چه تتق این چه خیام است اینجا چتر مه رایت خور ظل غمام است اینجا نظام قاری.
خیام
[خَیْ یا] (ع ص) چادردوز خیمه دوز (از ملخص اللغات حسن خطیب) (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب||) خیمه فروش (انساب سمعانی).
خیام
[خَیْ یا] (اِخ) شهرت و لقب و تخلص ابوالفتح و بقولی ابوحفص غیاث الدین عمر بن ابراهیم نیشابوری است و او را خیامی نیز می 517 ه ق ] او حکیم و ریاضی دان و شاعر معروف ایران در قرن پنجم و ششم ه ق است سبب...
خیام
[خَیْ یا] (اِخ) علی بن محمد بن احمدبن خلف خراسانی ملقب به علاءالدین او راست: دیوانی بفارسی با شعر بسیار که در خراسان و آذربایجان مشهور است (از معجم الالقاب ج 4 ص 176 نسخهء مصطفی جواد بنقل احمد حامد صراف در کتاب عمرخیام).
خیام
[خِ] (ع اِ) یومی از ایام معروف عربان است که در آن خیمه ها برافراشته بودند (یادداشت بخط مؤلف).
خیام
[خَیْ یا] (اِخ) یکی از آثار دورهء صفوی شهر اسپاهان است (یادداشت مؤلف).