جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خون: (تعداد کل: 6)
خون
[خَ] (اِ) خَن خانه (یادداشت مؤلف) رجوع به خن شود.
خون
[خَ] (ع مص) دغلی ناراستی کردن (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) خیانت کردن شرایط امانت بجا نیاوردن مقابل امانت ورزیدن (یادداشت بخط مؤلف)خیانه خانه مخانه یقال: خان الرجل الامانه؛ نادرستی کرد آن مرد در امانت و یقال: خانه العهد؛ نادرستی کرد مر او را در عهد (از...
خون
[خَ] (ع اِمص) دغلی نادرستی || ضعف و سستی در بینایی (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ج، خَوان، خُوان.
خون
(ع اِ) جِ خُوان، خِوان، خَوّان و خُوّان (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خون
(اِ) مایعی است سرخ رنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است بنزد قدما (یادداشت مؤلف) دم (از برهان قاطع) ماده ای قرمزرنگ و سیال که در رگهای بدن (وریدها + شریانها) جریان دارد و مرکب است از دو قسمت: 1 - سلولهای کوچکی که قسمت اعظم...