جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خولی: (تعداد کل: 7)
خولی
(اِ) درخت برقوق است در تداول مردم گیلان رجوع به برقوق شود.
خولی
[خَ لی ی] (ع اِ) شبان نیک تیمار کنندهء مال || پیشکار و کارگزار نیک || محافظ باغ باغبان (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ج، خول.
خولی
[خَ لی ی] (ص نسبی) منسوب است به ابوعلی اوس بن خولی (از انساب سمعانی).
خولی
[خَ وَلْ لی ی / خَ لی ی] (اِخ) ابن یزید اصبحی شقی معروف از ملاعین یوم الطف که سر بریدهء حسین بن علی علیه السلام را در کربلا در تنور خانهء خود پنهان کرد و زن او بعلت نوری که از سر می تافت بر کار شوی واقف گردید...
خولی
[خَ وَلْ لی ی / خَ لی ی] (اِخ) ابن ابی خولی صحابی بود (یادداشت مؤلف).
خولی
[خَ وَلْ لی ی / خَ لی ی] (اِخ) ابن اوس صحابی بود (یادداشت مؤلف).
خولی
[خَ لی ی] (اِخ) جرجس طرابلسی از نویسندگان طرابلس به قرن چهاردهم هجری بود و او راست: 1 - الجمانه العثمانیه 2 - الدلیل الشرقی (از معجم المطبوعات).