جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حمال: (تعداد کل: 4)
حمال
[حَ] (ع اِ) دیه. (از اقرب الموارد). خون بها. (دهار). || غرامت و تاوان که قومی از قوم دیگر حمل می کنند. (از اقرب الموارد). ج، حُمُل. (اقرب الموارد).
حمال
[حَمْ ما] (ع ص) مبالغهء حامل است. (اقرب الموارد). رجوع به حامل شود. || بار بردار. (منتهی الارب). باربر. برنده. بردارندهء بار. بارکش. (دهار). ج، حمالون. (منتهی الارب) :
کرسیش چون شد اسب و خر حمال چون شد استرش
زاغش نگر صاحب خبر بلبل نگر خنیاگرش.
ناصرخسرو.
سری نبینم بر هیچ تن در این...
کرسیش چون شد اسب و خر حمال چون شد استرش
زاغش نگر صاحب خبر بلبل نگر خنیاگرش.
ناصرخسرو.
سری نبینم بر هیچ تن در این...
حمال
[حِمْ ما] (ع مص) تحمیل. (اقرب الموارد). کسی را بحمل کردن واداشتن. فرمودن کسی ببرداشتن و کردن کاری. (منتهی الارب). || کسی را وادار و مجبور کردن به حمل چیزی. (از اقرب الموارد).
حمال
[حِ] (ع اِ) جِ حَمل به معنی بار شکم از بچه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود. || بمعنی حَمالَه. (منتهی الارب). بند شمشیر. (دهار). رجوع به حماله شود.