جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حزین: (تعداد کل: 2)
حزین
[حَ] (ع ص) محزون. مهموم. غمناک. اندوهناک. اندوهگین. (دهار) (منتهی الارب). غمگن. غمگین. غمین. اندوهگن. غمنده. مغموم. افسرده: مِحزان، حزنان؛ که خاطری حزین دارد. ضد مسرور. (معجم البلدان). ج، حِزان. حُزناء : چون یعقوب را دید سلام کرد و گفت ایها الشیخ الحزین. (قصص الانبیاء ص271).
گر چنین باشی بهر شاعر...
گر چنین باشی بهر شاعر...
حزین
[حَ] (اِخ) آبی است به نجد. (معجم البلدان).