جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حالتی: (تعداد کل: 5)
حالتی
[لَ] (اِخ) یکی از شعرای ایران از سادات گیلان و خطاطان معروف. او راست:
به دامن بس که گل زین چشم خون افشان من باشد
گلستان بهار عاشقی دامان من باشد.
(قاموس الاعلام ترکی).
به دامن بس که گل زین چشم خون افشان من باشد
گلستان بهار عاشقی دامان من باشد.
(قاموس الاعلام ترکی).
حالتی
[لَ] (اِخ) عبدالله بن صنوبر قاضی. یکی از شعرای عثمانی در مائهء یازدهم هجری، از اهالی ایلیجهء کوستندیل از روم ایلی. (قاموس الاعلام ترکی).
حالتی
[لَ] (اِخ) عزمی زاده مصطفی افندی. یکی از شعرای عثمانی در مائهء دهم و یازدهم هجری. وی پسر پیرمحمد عزمی افندی از وزرای اعظم میباشد. مولد او استانبول سنهء 977 ه . ق. است. او در نزد مشاهیر علماء مانند خواجه سعدالدین افندی و غیره به تکمیل علوم پرداخت و...
حالتی
[لَ] (اِخ) لطفعلی بیک آذر گوید: اسمش قاسم بیگ از طائفهء ترکمانیه در بلدهء تهران نشو و نما یافته، در عهد شاه طهماسب صفوی در قزوین بعد از رفع عیب بیگ بودن، اسم خود را مصدّر به ملا ساخته بتدریس بقعهء شاهزاده حسین پرداخته، طبع سلیمی در شعر داشته، صاحب...