جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جنباندن: (تعداد کل: 1)
جنباندن
[جُمْ دَ] (مص) جنبانیدن. تکان دادن. بحرکت درآوردن. تحریک :
ز جنباندن بانگ چندین جرس
سری در سماعش نجنبانْد کس.نظامی.
در بیان این سه کم جنبان لبت
از ذهاب و از ذهب وز مذهبت.مولوی.
-جنباندن پدر و مادر کسی؛ دشنام بپدر و مادر مردهء او گفتن. (یادداشت مؤلف) :
دختر شاه ایرونم
خواهر ظل سلطونم
دست مزنید به...
ز جنباندن بانگ چندین جرس
سری در سماعش نجنبانْد کس.نظامی.
در بیان این سه کم جنبان لبت
از ذهاب و از ذهب وز مذهبت.مولوی.
-جنباندن پدر و مادر کسی؛ دشنام بپدر و مادر مردهء او گفتن. (یادداشت مؤلف) :
دختر شاه ایرونم
خواهر ظل سلطونم
دست مزنید به...
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.