جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جمال: (تعداد کل: 12)
جمال
[جَ] (ع مص) خوب صورت و نیکوسیرت گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زیبا بودن. (فرهنگ فارسی معین). || (اِمص) نیکویی. (مهذب الاسماء). زیب. زیبایی. (نصاب). خوبی صورت و سیرت. (منتهی الارب) (کشاف اصطلاحات الفنون از منتخب). خوش صورتی. زیبائی. (فرهنگ فارسی معین). اورنگ. افژنگ. (یادداشت مؤلف) :
جمال مردمی در حلم...
جمال مردمی در حلم...
جمال
[جَ] (ع اِ) جِ جُمالَه. (منتهی الارب). رجوع به جماله شود.
جمال
[جِ] (ع اِ) جِ جَمَل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به جمل شود.
جمال
[جُ] (ع ص) خوب صورت نیکوسیرت. (منتهی الارب): رجل جمال؛ ای جمیل. (اقرب الموارد).
جمال
[جَمْ ما] (ع ص) اشتروان. (مهذب الاسماء). اشتربان. ساربان. ساروان. شتربان. شتروان. ج، جمالون. (مهذب الاسماء).
جمال
[جُمْ ما] (ع ص) خوب صورت نیکوسیرت. (منتهی الارب). جمیل. (اقرب الموارد). رجوع به جمیل و جُمال شود.
جمال
[جَمْ ما] (اِخ) نام جد شرقی بن قطامی علامه است. و نام شرقی ولیدبن حصین بن جمال بن حبیب است. (لباب الانساب).
جمال
[جُ] (اِخ) نام شهری است. (منتهی الارب).
جمال
[جَمْ ما] (اِخ) عبیدبن ابوالوسیم کوفی مکنی به ابوالوسیم از محدثان است. وی احادیث مقاطیع روایت کند و از او وکیع و غیره روایت دارند. (لباب الانساب).
جمال
[جَمْ ما] (اِخ) قزعه. از تابعیان است. وی از انس روایت کند و از او عمروبن دینار روایت دارد. (لباب الانساب).
جمال
[جَمْ ما] (اِخ) محمد بن مروان رازی از محدثان است. محمد بن اسماعیل بن بخاری و مسلم و جز ایشان از او روایت دارند. (لباب الانساب).
جمال
[جَمْ ما] (اِخ) مخلدبن مالک رازی مکنی بابوجعفر از محدثانی است که به نیشابور اقامت کرد. وی از یحیی قطان روایت دارد و از او حسن بن سفیان روایت کند. (لباب الانساب).