جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جسور: (تعداد کل: 3)
جسور
[جَ] (ع ص) دلیر بلندبالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیر. گستاخ. متهور و بی شرم. (منتهی الارب). مذکر و مؤنث در آن یکسان است. یقال: رجل جسور و امرأه جسور. (از ناظم الاطباء). دلیر. (مهذب الاسماء نسخهء خطی). خیره. (مجمل اللغه). بی پروا. گستاخ. متهور سخت باجسارت. بستاخ. متجاسر....
جسور
[جُ] (ع اِ) جِ جِسر و جَسر، بمعنی پل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
جسور
[جُ] (ع مص) دلیری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). پیش آمدن دشمن خود را و دلیری نمودن. (ناظم الاطباء). دلیر شدن. (المصادر زوزنی). || عبور کردن شتران از بیابان. || پل ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).