جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جرب: (تعداد کل: 10)
جرب
[جَ رَ] (ع مص) گرگین شدن. (منتهی الارب). به مرض جرب مبتلا شدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (متن اللغه). || گرگین شدن شتران. || ویران شدن زمین. (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از قطر المحیط). || (اِ) عیب و نقص. (متن اللغه) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||...
جرب
[جَ رَب ب] (ع ص) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || فریبنده. || گربز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
جرب
[جَ رِ] (ع ص) گرگین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجل جُرْب؛ مرد مبتلا به جَرَب. (از ابن بیطار). ج، جُرْب. جِراب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || (اِ) جِ جِرْبَه، به معنی کشتزار. (از منتهی الارب). رجوع به جربه شود.
جرب
[جَ] (ع مص) تراشیدن: جرب الحجر؛ تراشیدن سنگ را. (از منتهی الارب).
جرب
[جُ رَ] (اِ) دراج را گویند. (آنندراج). پرنده ای است صحرایی شبیه به خروس که آن را به عربی دراج گویند. (برهان) :
ای دادگستری که ز تأثیرعدل تو
باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب.
سوزنی (از آنندراج) (از ضیا) (از انجمن آرا).
ای دادگستری که ز تأثیرعدل تو
باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب.
سوزنی (از آنندراج) (از ضیا) (از انجمن آرا).
جرب
[جُ] (ع ص، اِ) جِ جَرَب، به معنی گرگین. || جِ جِراب، به معنی انبان و خنور. || جِ اَجْرَب، به معنی گرگین. (از منتهی الارب). رجوع به کلمات مزبورشود.
جرب
[جُ رُ] (ع اِ) جِ جِراب، به معنی انبان. (منتهی الارب). رجوع به جراب شود.
جرب
[جُ رُ] (اِخ) ذو جُرُب؛ از قریه های ذمار است. (مراصد الاطلاع).
جرب
[جَ رَب ب] (اِخ) نام موضعی است به یمن و ابوسعد در حدیث حنش صنعانی آنرا جَرَبّه ضبط کرده است. (از معجم البلدان).
جرب
[] (اِخ) گروهی که به دزدی و راهزنی تن درمیدادند و بنام مخالیف جرب دار نامیده میشدند (از دزی).