جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جبن: (تعداد کل: 8)
جبن
[جَ بَ] (اِ) خرزهره. رجوع به خرزهره شود.
جبن
[جِ] (ع اِ) پنیر. ج، اَجبان.
جبن
[جُ] (ع اِ) پنیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات) (آنندراج) (از قطر المحیط). || (مص) بددلی و ترسندگی. (منتهی الارب). بددل گردیدن. (آنندراج). به معنی غردلی یعنی ترسیدن از جنگ. (آنندراج). ضد شجاعت. فشل. ترس. بیم. پروا. || در اصطلاح اخلاق و روانشناسی، حالت خاصی است...
جبن
[جُ بُ] (ع اِ) پنیر. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). سفیدی که از آب شیر جدا کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج). || جِ جبین. (منتهی الارب). || (مص) بددلی و ترسندگی. (منتهی الارب). بددل گردیدن. (آنندراج). غردلی یعنی ترسیدن از جنگ. (غیاث اللغات). بددلی. ترسندگی. ترسانی. ترس. بی دلی. و رجوع...
جبن
[جُ بُن ن] (ع اِ) جُبُن. جُبْن. پنیر. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). حکیم مؤمن آرد: بتشدید نون، به فارسی پنیر مینامند. تازهء او در دوم سرد و تر و مقوی معده و روده و مقوی گرده و ملین طبع و مولد خلط صالح و خون و دیرهضم و بعد...
جبن
[جُ بَ] (اِخ) قلعه ای است در یمن. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع).
جبن
[جَ بَ] (اِخ) (1)نام طایفه ای است در شمال هند. رجوع به تحقیق ماللهند ص152 و 155 شود.
.(سانسکریت)
(1) - Yanana
.(سانسکریت)
(1) - Yanana
جبن
[ ] (اِخ) نام کتاب معروفی از کتب براهمه است. رجوع به تحقیق ماللهند ص73 و 75 شود.