جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تیز: (تعداد کل: 3)
تیز
(ص) معروف است که نقیض کند باشد. (برهان) (از انجمن آرا). مقابل کند. (آنندراج). بران و قاطع و حاد و برنده. (از ناظم الاطباء). بران. برنده. تند. قاطع. سخت برنده. مقابل کند. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پارسی باستان «تیگرا خئودا»(1) (دارندهء خود نوک تیز) اوستا «بروئیثرو تئه ژا»(2) (با...
تیز
[تَ] (ع مص) غلبه نمودن. || لرزیدن تیر که در نشانه زده باشند. یقال: تاز السّهم فی الرمیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تیز
[یَزز] (ع اِ) سخت الواح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شدیدالالواح(1) از گور خران یا خران. (از ذیل اقرب الموارد).
(1) - استخوان ها.
(1) - استخوان ها.