جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تیاس: (تعداد کل: 4)
تیاس
(ع مص) متایسه. مزاولت و مکالبت و مدافعت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). تایس متایسه و تیاساً. رجوع به متایسه شود. (ناظم الاطباء). تایس قرنه متایسه و تیاساً؛ مارسهُ. یقال: بینهم متایسه و تیاس. (الاساس، بنقل اقرب الموارد).
تیاس
[تَیْ یا] (ع ص) تکه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ممسک التیس و صاحبه. (اقرب الموارد).
تیاس
[تَیْ یا] (اِخ) لقب ولیدبن دینار است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع ولیدبن دینار شود.
تیاس
[ ] (اِخ) موضعی است و در آن موضع لشکر بنوعمرو، با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج).